جدول جو
جدول جو

معنی ابن جهیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابن جهیر
(اِ نُ جَ)
عمیدالدوله محمد بن فخرالدوله (435-493 ه. ق.). مانند پدر به دربار شاهان سلجوقی پیوسته و دختر نظام الملک وزیر ملکشاه را بزنی کرده و با نفوذ پدرزن خویش بوزارت مقتدی خلیفه رسیده است. و در 476 از وزارت منفصل و در 484 بار دیگر حائز این مقام گردیده و سرانجام بسعایت برکیارق سلطان سلجوقی در 493 بتهمت تفریط اموال موصل خلیفه او را دستگیر و بند کرده و بهمان سال در زندان درگذشته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ عُ طَ)
فرزند عطیر، حکمران رها. نصرالدوله بن مروان رها راتسخیر کرد و عطیر را بکشت و سپس بشفاعت صالح بن مرداس این شهر را به ابن عطیر بازداد و او در حدود سال 420 ه. ق. آنجا را بطاغیۀ روم واگذاشت و این امر سبب وقوع محارباتی چند میان ابن مروان و روم گردید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
زعیم الرؤساء قوام الدین ابوالقاسم علی بن فخرالدوله، برادر عمیدالدوله. مانند پدر و برادر در خدمت سلاجقۀ ایران بود و از دست ملکشاه شهر آمد را فتح کرد و با غنائم میافارقین باصفهان بحضور ملکشاه شد و از سال 496 تا 500 ه. ق. وزارت خلیفه داشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
فخرالدوله ابونصر محمد بن محمد بن جهیر (398-483 ه. ق.). مولد او شهر موصل و وفات هم بدان شهر بوده است. ابتدا وزیر بنی عقیل و بنی مرداس بوده و سپس وزارت خلیفۀ قائم و خلیفه مقتدی کرده است (از 453 تا 471). و درین میان مدتی کوتاه معزول و باز بشغل خویش منصوب شده است. فخرالدوله به ملکشاه سلجوقی نیز خدمت کرده و دیاربکر را از بنی مروان برای ملکشاه منتزع ساخته و چندی نیز از دست سلطان سلجوقی در موصل حکم رانده است
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن محمد بن جهیر، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به زعیم الدین یا زعیم الرؤساء و مشهور به ابن جهیر. وی در عهد القائم بالله عباسی نیز پس از المتقدی بالله عهده دار کتابت دیوان زمام بود. و دو بار وزارت المستظهر را نیز به عهده گرفت که مجموعاً در حدود ده سال بطول انجامید. و سرانجام در سال 508 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از مرآهالزمان ج 8 ص 55 و النجوم الزاهره ج 5 ص 186)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ ی ی)
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است:
آن جایگاه کانجمن سرکشان بود
تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمۀ اول مائۀ چهارم هجری. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جِنْ نی)
ابوالفتح عثمان. ادیب و نحوی موصلی. شمنی در حاشیۀ مغنی گوید پدر او جنی رومی و مملوک سیلمان بن فهد ازدی بود. و گویند جنی معرب گنی کلمه رومی است. مولد ابن جنی شهر موصل پیش از سال 300 ه. ق. است و او چهل سال ملازم صحبت ابوعلی فارسی بوده و از او نحو و تصریف آموخته و پس از وی خلیفۀ او گشته و در بغداد بجای ابوعلی بتدریس پرداخته است. وفات او به بغداد به سال 392 روی داده است. و سید رضی در علوم ادبیه شاگرد او بوده. ابن جنی وقتی در حلب بدربار سیف الدوله و زمانی بفارس به خدمت عضدالدولۀ دیلمی پیوسته است. او را در فن خویش تصانیف بسیار است، از جمله: کتاب لمع که متعارف و متداول بوده و بر آن شروح بسیار نوشته اند. کتاب خصائص. کتاب سرالصناعه. کتاب المنصف. کتاب التلقین. کتاب التعاقب. کتاب الکافی فی شرح القوافی. کتاب التذکرهالاصبهانیه. کتاب المقتضب. کتاب التصریف الملوکی. و ابن الندیم کتب ذیل را نیز بدو نسبت می کند و از کتب فوق جز از لمع و تلقین و تعاقب نام نمی برد: کتاب التعاقب فی العربیه. کتاب المعرب. کتاب التلقین. کتاب اللمع. کتاب الفسر لشرح دیوان ابی الطیب. کتاب الفصل بین الکلام الخاص و العام. کتاب العروض والقوافی. کتاب جمل اصول التصریف. کتاب الوقف و الابتداء. کتاب الالفاظ من المهموز. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب تفسیر المراثی الثلاثه و القصیده الرائیه للشریف الرضی. کتاب معانی ابیات المتنبی. کتاب الفرق بین کلام الخاص و العام
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوالحسن علی بن جهم سامی. وفات 249 ه. ق. شاعری از عرب در دربار متوکل عباسی و گویند او خلیفه را هجا گفت و متوکل او را بخراسان نفی کرد و نامه ای به طاهر بن عبدالله نوشته امر داد او را مدت یک روز بیاویزد. ابن جهم چون بشادیاخ نشابور رسید طاهر او را دستگیر کرده و یک روز بر جائی بمنظرۀ عام بیاویخت و شبانگاه بزیر آورد، و ابن جهم از آن پس به عراق بازگشت و از آنجا به شام شد و سپس وقتی که از حلب متوجه عراق بود گروهی از بنی کلب بر او تاخته و در جدال با آنان کشته گشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زُ)
چند تن از دانشمندان خاندانی اندلسی بدین کنیت مشهورند، از نسل مردی موسوم بزهر ایادی عدنانی، مهاجر باندلس و متوطن به اشبیلیه: 1- ابوبکر محمد بن زهر فقیه. معروف به فصاحت و کرم. او به 86 سالگی در سال 422 ه. ق. بشهر طلبیره درگذشته است. 2- ابومروان عبدالملک بن محمد بن مروان، فرزند ابوبکر مزبور. او سفری بمشرق کرده و چندی به بغداد و مصر و قیروان ریاست اطبا داشته و سپس در دانیه مسکن گزیده و تا آخر عمر بدانجا بزیسته و نام او در اقطار اندلس مشهور شده است. 3- ابوالعلا زهر بن عبدالملک بن زهر فرزند ابومروان مذکور. در طب و نیز در ادب و حدیث بارع و بدرباربنی عباد در اشبیلیه صاحب مکانتی شامخ بوده و پس از خلع معتمد عبادی چندی وزارت یوسف بن تاشفین مرابطی داشته است. ابوالعلا دانش طب از پدر خویش و هم ابوالعینا فراگرفته و در عمل نیز ماهر بوده است. گویند آنگاه که قانون ابن سینا را بمغرب بردند ابوالعلا را پسند نیامد و گفت جنبۀ عملی این کتاب ضعیف است. او راست: کتاب الخواص. کتاب الادویهالمفرده. کتاب الایضاح بشواهد الافتضاح. حل شکوک الرازی علی کتاب جالینوس. کتاب المجرّبات. مقاله فی الرّد علی ابی علی بن سینا. وفات او به سال 525 ه. ق. بوده است. 4- ابومروان عبدالملک بن زهر فرزند ابوالعلاء سابق الذکر. در دانش طب مشهور وکتب او مرجع اطبای قرون وسطی بوده. طب نزد پدر خویش خواند و ابن رشد دانش طب از او آموخت و او را پس ازجالینوس بزرگترین اطبا میشمرد. ابن زهر بعلتی نامعلوم چندی گرفتار حبس بود. و سپس بدربار عبدالمؤمن موحدی مقام وزارت یافت و به سال 557 ه. ق. در اشبیلیه به بیماری خراج ردّی بمرد. گور او در مقبرۀ پدرش به اشبیلیه است. از کتب اوست: کتاب التیسیر فی المداوات و التدبیر، و آنرا برای ابن رشد نوشته و آن به زبان لاطینی ترجمه و طبع شده است. کتاب الاقتصاد فی اصلاح النفس و الاجساد، و آنرا بتقاضای امیر ابراهیم بن یوسف بن تاشفین تصنیف کرده. در مبحث کسر عظام از این کتاب گوید: ’علم تشریح استخوان آسان است و طبیب را کافی است که یک بار آنرا بدقت ببیند و بجای خود قرار دهد’. و از این کلام ظاهر میشود که اطبای مسلمین برخلاف ظاهر شرع استخوان اموات در دسترس خویش داشته اند. کتاب الاغذیه. مقاله فی علل الکلی. کتاب فی عله البرص و البهق. و چون کتب او بعبری ترجمه شده بعض نویسندگان مغرب بخطا او را یهودی گفته اند. او را در معالجات اقتراحاتی خاص است و در کشف و وصف پاره ای امراض مبتکر ومخترع است. در آخر عمر از اعمال جراحی و بالخاصه ازاخراج سنگ مثانه اجتناب میوزریده است. 5- حافظ ابوبکر محمد بن عبدالملک معروف به حفید. مولد او به سال 504یا 507 ه. ق. و وفات در سنۀ 595 بوده است. هرچند در هر دو دانش طب و ادب بارع بود لکن شهرت او در شعرو ادب بیش از طب است. او در دربار ابویعقوب یوسف المنصور و پس از او ابوعبدالله محمد الناصر حرمت و مکانت بسزا داشته چنانکه ابوزید عبدالرحمن، وزیر ابویعقوب بر او رشک می برده و در آخر او و دخترخواهرش را که امراض زنانه و قابلگی میدانسته بزهر بکشته است. 6- ابومحمد عبدالله بن محمد (577-602 ه. ق.). او نیز چون پدر و سایر اسلاف خویش شغل طبابت می ورزید و در دربار منصور ناصر موحدی مرتبتی بلند داشت. عاقبت او را بزهربکشتند و جسد او را از رباط باشبیلیه حمل و در گورستان خاندان او بیرون باب النصر بخاک سپردند. ابومحمد دو پسر داشت و هر دو طبیب بودند یکی از آن دو ابوالعلاء فقط به تتبع کتب جالینوس می پرداخت. (ابن خلکان) (عیون الانباء) (کشف الظنون) (تاریخ اطبای عرب لکلرک)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
ابوالحسین احمد بن منیر بن احمد بن مفلح الطرابلسی الملقب به مهذب الملک عین الزمان. او شاعری مشهور و صاحب دیوان شعری است. پدر او نیز شعر میسرود و در بازارهای طرابلس تغنی میکرد. ابوالحسین قرآن کریم و لغت و ادب آموخت و قریحۀ شعری داشت و به دمشق شد و اقامت گزید. او شیعی مذهب و بسیار هجا و بدزبان بود و چون در این امر راه افراط پیمود بوری بن اتابک طغتکین زمانی وی را به بندکرد و زبان او را بریدن خواست و بخواهشگری بعض دوستان احمد او را از دمشق نفی کرد. احمد را با ابی عبدالله نصر بن صغیر معروف به ابن القیسرانی مکاتبات و اجوبه و مهاجاتی است. (باختصار از ابن خلکان). صاحب مجالس المؤمنین گوید شهرت او میان شیعه قصیدۀ اوست که به سید ابوالرضا فضل الله راوندی فرستاد. و مؤلف امل الاّمل گوید این قصیده را به سید رضی ارسال کرد لکن این سخن درست نمی آید چه او با سید هم عصر نبود. مولد ابن منیر به 473 هجری قمری و وفات او در سال 548 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نُ کَ)
محدثی است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
شب باماهتاب. لیل مقمر. مهتاب شب
لغت نامه دهخدا
(اِ جَ)
شب و روز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ)
کنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن: 1- برادر مهین، مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمد بن محمد جزری، از مردم جزیره ابن عمر. مولد 544 ه. ق. در جزیره مزبور. وفات 606 بموصل. چندی کاتب امیر مجاهدالدین قایمازبن عبدالله الخادم الزینی و پس از آن در خدمت عزالدین مسعود بن مودود صاحب موصل و نیز نورالدین ارسلانشاه بود و بعد از آن بر اثر بیماری، دست و پای او از حرکت بازماند و معتکف خانه گشت و بکار تصنیف پرداخت. اکابر و علما پیوسته بدیدار او میشدند. او رباطی در یکی از قراء موصل بساخت و املاک خویش بر آن وقف کرد و جزری محرکه نسبت است به جزیره ابن عمر. او راست: کتاب جامعالاصول. کتاب النهایه فی غریب الحدیث. کتاب الانصاف. کتاب المصطفی و المختار. کتاب فی صنعهالکتابه. کتاب البدیع در نحو. و غیره. 2- عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی جزری. مورخ معروف (555-630 ه. ق.). بموصل و شام و بغداد از اساتید مختلف علم فراگرفت و سپس در موصل اقامت گزید. او راست: کتاب کامل در تاریخ و آن بوقایع سال 628 پایان می پذیرد. کتاب اسد الغابه فی معرفه الصحابه. کتاب اللباب در تلخیص الانساب سمعانی. 3- ضیاءالدین ابوالفتح نصرالله (558- 637 ه. ق.). پس ازفراگرفتن شعر و ادب در موصل، بخدمت صلاح الدین ایوبی پیوست و ملک افضل نورالدین پسر صلاح الدین او را از پدر بخواست و وزارت خویش داد. آنگاه که دمشق از ملک افضل منتزع گشت پس از مقاسات رنجهای بسیار بخدمت انشاءملک القاهر ناصرالدین محمود بن مسعود منصوب گشت. او را مؤلّفات بسیار است از جمله: کتاب الوشی المرقوم وکتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر و غیره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ هََ)
مفید بن جهیم اسدی حلی. از فقهای شیعه در قرن هفتم ه. ق. شاگرد محقق حلی. و علامه از او روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوبکر عبدالله بن محمد بن شقیر نحوی. او مذهب بصری و کوفی راآمیخته داشت و کتاب مختصر نحو و کتاب المقصور والمدود و کتاب المذکر و المؤنث از اوست. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ)
ابوعامر احمد بن عبدالملک. خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی. وزیر ناصر بن عبدالرحمن. در ادارۀ امور ملک و سیاست کافی. و بزمان احمد امن و آبادی بسیار در این خطه پدید آمد و مال خطیر گرد کرد و بخلیفه بخشید. او در طب نیز مهارت داشت. وفات وی بقرطبه در سنۀ 425 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بِ)
ابواسحاق ابراهیم. از خاندان داود بن علی بن داود بن خلف اصفهانی. فقیه بمذهب جد خویش داود. و از کتب اوست: کتاب الاختلاف. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ رَ)
ابوخالد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج (80-149 یا 150 یا 151 ه. ق.). از علمای مشهور صدر اول، اصلاً ازغیرعرب. از موالی بنی امیه. مولد او مکۀ مکرمه و همانجا نیز پرورش یافته و سفری به عراق کرده و بخدمت منصور خلیفه رسیده است. گویند او اول کس است از مسلمانان که تصنیف کتاب کرد و سپس دیگران بدو اقتدا کردند، و بقول دیگر اول مصنف اسلام ابورافع هرمز کاتب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. (نجاشی) (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَزْزا)
ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن علی بن ابی خالدقیروانی. از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری. پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از شاگردان اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است و بیش از هشتاد سال بقناعت و گوشه گیری بزیسته است و برخلاف دیگر اطبای مغرب از قرب سلاطین محترز بوده و بقول حاجی خلیفه در حدود 400 ه. ق. وفات کرده است. گویند کتب طبی او پس از مرگ در حدود بیست و پنج قنطار برآمد. مشهورترین کتاب او در طب زادالمسافر است که بلاتینی و یونانی ترجمه شده، و کتابی از او در اختصار قانون ابوعلی در کتاب خانه پاریس به نمرۀ 1056 موجود است. و از کتب اوست: الاعتماد (در ادویۀ مفرده). بغیه (درقرابادین یا ادویۀ مرکبه). کتاب العده فی طول المده. کتاب التعریف بصحیح التاریخ (در تراجم علمای عصر). رساله فی النفس و فی ذکر اختلاف الاوائل فیها. کتاب فی المعده و امراضها و مداواتها. طب الفقراء. رساله فی ابدال الادویه. کتاب فی الفرق بین العلل التی تشتبه اسبابها و تختلف اعراضها. رساله فی التحذر من اخراج الدم من غیر حاجه. رساله فی النوم و الیقظه. مقاله فی الجذام و اسبابه و علاجه. کتاب الخواص. نصایح الابرار. کتاب المختبرات. کتاب فی نعت الاسباب المولده للوباء فی مصر وطریق الحیله الدفع ذلک و علاج ما یتخوف منه. رساله ای در زکام و علاج آن. رساله فی الاستهانه بالموت. مجربات فی الطب. رساله فی المقعده و اوجاعها. کتاب المکلل فی الادب. کتاب البلغه فی حفظ الصحه. مقاله فی الحمّیات. کتاب اخبارالدوله در ظهور مهدی بمغرب. برحسب قول تمیمی و تیفاشی او صاحب کتابی در احجار بوده. و ابن جزار را گاهی بعنوان احمد و گاهی بعنوان ابن الجزار نام برده اند. و ابن بیطار در کتاب خویش تقریباً سی بار از کتاب دیگر ابن جزار به نام کتاب السموم نقل دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ زَ)
شمس الدین ابوالخیر محمد بن محمد. متکلم و عالم بقراآت 751 -833 ه. ق.). مولد او دمشق. برای فراگرفتن و تکمیل علوم خود دو بار بقاهره سفر کرده و در سال 798 قاضی دمشق گردیده است. تیمور لنگ او را بسمرقند فرستاد و در آنجا صحبت میرسید شریف را دریافت. و پس از فوت امیرتیمور بخراسان و هرات و یزد و اصفهان و شیراز سفر کرد، مدتی قاضی شیراز بود و سپس ببصره و از آنجا بمکه و مدینه رفت و مدتها در این دو شهر ببود و باز بشیراز شدو بهمین شهر درگذشت. کتب و رسائل بسیار بنظم و نثر دارد، بیشتر در تجوید و قرائت و منظومه ای در هیئت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
به سال 213 ه. ق. به همدستی عبدالسلام بمخالفت مأمون خلیفه قیام کرد و بزمان معتصم والی مصر را بکشت و در 214 معتصم به مصر رفت و عبدالسلام و ابن جلیس را مقتول کرد و ف تنه مصر بنشاند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوالحسن محمد بن احمد (305 -402 ه. ق.). از محدثین و علمای صیدا. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ نَ)
نام یکی از زهّاد. و از کتب اوست: کتاب المحبه. کتاب الخوف. کتاب الورع. کتاب الرهبان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن محمد. طبیب وشاعری از مردم مداین. وفات او به سال 606 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ بَ)
ابوالحسن محمد بن احمد کنانی. رحالۀ عرب. مولد 540 ه. ق. در بلنسیه. او درشاطبه فقه آموخت و سه بار بمشرق مسافرت کرد. و علاوه بر زیارت خانه و بلادی که در راه مکه است مدینه و کوفه و بغداد و موصل و حلب و دمشق را بدید و از عکا به صقلیه (سیسیل) و قرطاجنه رفت و در سفر اخیر باسکندریه به سال 614 درگذشت. شرح مسافرتهای او خاصه آنچه راجع به صقلیه است از اهم و انفع مؤلّفات عرب است در جغرافیای این جزیره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
شب تاریک. تاریک ماه. شب که هلال دیده نشود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
نظام الدین ابونصر مظفر بن علی بن محمد بن جهیر. به آغاز خوانسالار خلیفه بود و سپس در سال 535 ه. ق. بوزارت خلیفه مقتفی منصوب گشت
لغت نامه دهخدا